حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

برای دخترم

بدون عنوان

میخواستم وقتی بزرگ شدی تمام دست نوشته ها مو بخونی ولی الان می بینم شاید بهتره این کارو نکنم، یه جورایی ناخواسته اینجا تبدیل شده به جایی برای درد و دل با خودم!
19 فروردين 1391

بدون عنوان

در زمان بارداری ام وقتی خاطراتی از اولین روزهای تولد کودک یکی از اقوام رو برام تعریف میکردند که مادر این کودک هنگام گریه ی نوزادش همراه با اون گریه میکرده در دلم گفتم به این که نمیگن مادر! مادر باید مقاوم و صبور باشه و مادر یعنی کوه صبر و .....!! دو هفته ی پیش یعنی در هفته ی اول تولد دخترم، وقتی برای اولین بار گریه ی ناشی از دل درد حنانه رو تجربه کردم و کاری برای آروم کردنش از دستم برنمیومد از فرط غصه و ناراحتی بی اختیار اشکهام جاری شد...
6 فروردين 1391

بدون عنوان

دخترم حنانه جانم همه میگن شما خیلی با هوشی، میگن هنوز یه ماهت نشده کم مونده گردن بگیری، تمرکز چشمات به اندازه ی یه کودک دو ماهه ست و.... عزیزم وقتی همه دورت جمع میشن و از دنبال کردن اشیا با چشمات یا از واکنش نشون دادنت به صداها حرف میزنن و ذوق میکنن! مادرت فقط به یک چیز فکر می کنه...به این فکر می کنه که اصلا براش مهم نیس دختر کوچولوش تو باهوشی زبانزد باشه، براش مهم نیس زودتر از بچه های هم سن و سالش زبون باز کنه... خدایا فقط این برام مهمه که دختر عزیزم بنده ی خوب تو باشه...همین و بس ...
6 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد